قسمت یازدهم سرور 1 سرور 2 سرور 3
قسمت دوازدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت سیزدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت چهاردهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت پانزدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
لینکهای دانلود غیر مستقیم می باشد.
اخرین گناه
قسمت یازدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت دوازدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت سیزدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت چهاردهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت پانزدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
لینکهای دانلود غیر مستقیم می باشد.
زیر زمین
قسمت شانزدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت هفدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت هجدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت نوزدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت بیستم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
لینکهای دانلود غیر مستقیم می باشد.
صاحب دلان
لینک های دانلود فیلم:
قسمت شانزدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت هفدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت هجدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت نوزدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت بیستم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
لینکهای دانلود غیر مستقیم می باشد
زیر زمین
قسمت یازدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت دوازدهم سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳
قسمت سیزدهم
سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳قسمت چهاردهم
سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳قسمت پانزدهم
سرور ۱ سرور ۲ سرور ۳لینکهای دانلود غیر مستقیم می باشد.
----------------------------------------------------------------------
ما به فلک می رویم عزم تماشا کراست
ما به فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم
باز همانجا رویم جمله که آن شهر ماست
خود ز فلک برتریم و ز ملک افزون تریم
زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست
گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا
بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست
بخت جوان یار ما دادن جان کار ما
قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
از مه او مه شکافت دیدن او برنتافت
ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست
بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست
شعشعه این خیال زان رخ چون والضحاست
در دل ما درنگر هر دم شق قمر
کز نظر آن نظر چشم تو آن سو چراست
خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان
کی کند اینجا مقام مرغ کزان بحر خاست
بلک به دریا دریم جمله درو حاضری
مورنه ز دریای دل موج پیاپی چراست
آمد موج الست کشتی قالب ببست
باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست
الهی به مردان در خانه ات
به آن زن ذلیلان فرزانه ات
به آنانکه با امر*روحی فداک*
نشینند و سبزی نمایند پاک
به آنانکه مرعوب مادر زنند
ز اخلاق نیکوش دم می زنند
به آن شیر مردان با پیش بند
که در ظرف شستن به تاب و تبند
به آنانکه در بچه داری تکند
یلان عوض کردن پوشکند
به آنانکه بی اذن و امر عیال
نیاید در از جیبشان یک ریال
به آنانکه با ذوق و شوق تمام
به مادر زن خود بگویند مام
به آنانکه دارند با افتخار
نشان ایزو.....نه *زی ذی نه هزار*
به آنانکه دامن رفو میکنند
ز بعد رفویش اتو میکنند
به آنانکه در گیر سوزن نخند
گرفتار پخت و پز مطبخند
به آن قورمه سبزی پزان قدر
به آن مادران به ظاهر پدر
الهی به آه دل زن ذلیل
به آن اشک چشمان *ممد سبیل*
به تن های مردان که از لنگه کفش
چو جیغ عیالاتشان شد بنفش
که ما را بر این عهدکن استوار
از این زن ذلیلی مکن برکنار
به زی ذی جماعت نما لطف خاص
نفرما از این یوغ ما را خلاص
اگر به نیت 124000 پیغمبر ، 124000 اس ام اس بفرستید ، آخر ماه خبر خوشی از جانب مخابرات دریافت می کنید!
یک بازرگان اجناس رو 1000 تومن می خره و 900 تومان م فروشه. بعد از مدتی میلیونر می شه! اگه گفتید چرا ؟ ... چون اولش میلیاردر بود!!!
همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه،سر و پا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک بوظیفه باز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
شب جمعه ها نخفتن بخدای راز گفتن
زوجود بی نیازش طلب نیاز کـــردن
به خـــدا هیچکس را ثمر آنقدر نباشد
که بروی نا امیدی در بسته باز کردن
یا علی (ع)ادرکنی
آن شب اندر بیت مولا غیر درد و غم نبود
هیچ کس مظلومتر از او در این عالم نبود
اشک بود و آه بود و سوز بود و شور بود
بود بیمار و طبیب، اما کمی مرهم نبود
وقت گفتار وصایا بود و هنگام وداع
حال فرزند بزرگش ظاهراً درهم نبود
عمر او رفت و به رغم آخر عمر نبی
آخرین حرف علی را هیچ نامحرم نبود
غیر عباس و حسین و زینبین و مجتبی
آشنا و محرمی در حلقه ماتم نبود
صحبت از دشت بلا بود و غریبی حسین
غیر سقّای حرم کس بر عطش ملزم نبود
کی توان گفتا که در این محفل پر شور و شین
دختر یکدانه پیغمبر اکرم نبود
در میان سطرهای آخر درس علی
غیر اکرام و سفارش بر بنی آدم نبود
گفت کن با قاتلم اینک مدارا یا بُنی
گرچه پیمان بست با ما عهد او محکم نبود
چون سوی دیدار زهرا بود نائل زین سبب
از علی خوشحالتر آنشب در این عالم نبود
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
دربیکران زندگی دوچیز ...افسـونـــم کــرد
آبــــــــــی آســمان وخدا
آبی آسمان را میبینم و میدانم که نیست...
خدا را نمی بینم و میدانم که هست...
-+-+-+-+-+
-+-+-+-+-+
خدایا اگر تو درد عاشقی را می کشیدی تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی اگر چون من به مرگ ارزو ها می رسیدی پشیمان میشدی از اینکه عشق را افریدی(خدایا من عاشقتم)
-+-+-+-+-+
آخرین ادوکلنی که استفاده می کتیم کافور است.
آخرین چیزی که به زندگی معنا می دهد مرگ است.
زندگی با آدماش برای من یه قصه بود
توی این قصه کسی با کسی آشنا نبود
همه خنجر توی دست و خنده روی لبشون
توی شب صدایی جز گریه ی بی صدا نبود
نمی خوام مثل همه گریه کنم
دیگه گریه دلو وا نمی کنه
قصه های پشت این پنجره ها
غمو از دلم جدا نمی کنه
قصه ی ماتم من هر چی که بود هر چی که هست
قصه ی ماتم قلبِ خسته ی یه آدمه
وقت خوابه دیگه دیره نمی خوام قصه بگم
از غم و غصه برات هر چی بگم بازم کمه
نمی خوام مثل همه گریه کنم
دیگه گریه دلو وا نمی کنه
قصه های پشت این پنجره ها
غمو از دلم جدا نمی کنه
مادربزرگِ قصّه گو، باز واسَمون قصّه بگو
شب با هزار تا پنجره، نشسته با تو روبرو
مادربزرگِ قصّه گو،قصّه ی امشبت چیِه؟
رو بغض ِ خط خورده ی شب این دفِ نوبتِ کیه؟
با یکی بود یکی نبود از کی می خوای قصّه بگی؟
از زیر ِ گنبد کبود سراغ ِ کی می خوای بری؟
قصّه ی امشبُ بگو به اسم ِ کوچه گردِ پیر
که بی هوا تو شهر ِ ما ، شُد یه غریبه، یه اسیر
به اسم اُون که زندگیش، اسیر ِ تقدیر ِ بَدِ
دستای شوم ِ سرنوشت، قرعه به اسمِ اُون زده
همون که با هر نفسِش مرگُ شماره می زنه
زندگی تو رگاش داره، یواش یواش جون می کَنِه
اُونکه یه روز مثل همه، عشقیُ آرزویی داشت
تو کُنج خلوتِ دلش، واسه دلش دونه می کاشت
امّا کلاغِ حادثه، تمومِ دونه هاشُ خورد
اَبرِ غلیظِ نارفیق خورشیدِشُ به شب سپرد
حالا دیگه شب که می شه، تو شهرُ کوچه هاش وِلِ
تنها رفیقِ آمپولش، صدای تاپ تاپِ دلِ
مادربزرگ قصّه نگو، همین که گفتی کافیه
می گن که کوچه گَردِ پیر، به مرگِ قصّه راضیه
فردا سراغِ پیرمرد، هیش کی تو کوچه ها نره
تو آمپولش پُر از هواس، اُون روی ِ خطِّ آخره.. شاعر مهدی اکبری
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را
آه ای خدا ، چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امیدجسم دگر دارم
دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن
از دیدگان روشن من بستان
شوق بسوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را
عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو
یک شب زلوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشق تازه فتح رقیبش را
آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را
راضی مشو که بنده نا چیزی
عاصی شود به غیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :104744
از این بیهوده چرخیدن چه حاصل؟پیاده میشوم دنیا نگه دار......!