و خداوند این چنین میگوید که :
ای عزیز دل من ، چرا فکر میکنی که رابطه من با تو این است
و اکنون با باز گو کردن داستان خلقتت به تو میگویم که تو کیستی و من کیستم و من چگونه تو را دوست دارم
و این داستان ، داستان حضرت ادم نیست
داستان توست
خوده تو
روزی که در این جهان هیچ چیز نبود و فقط من بودم و در یک زمانی که نامش را شب قدر نهادم ، تصمیم گرفتم که متجلی شوم و بیافرینم جهان با عظمتی را
و در ان شب تقدیر کردم که چگونه بیافرینم هستی را
از دریاها و کوه ها گرفته تا به خلق انواع حیوانات و در ورای این زمین ، کهکشانها و منظومه هارا
و هر انچه را که اراده کردم طراحی و خلق کردم
اما وقتی نگاه کردم به این جهان با عظمت که حیرت انگیز است از کوچکترین ذره ان ، که اتمی باشد و بزرگترین های ان ، که خلق کهکشانها است
ولی بازهم برام اهمیتی نداشت و من را ارضا نکرد
و بعد اراده کردم پدیده دیگری بیافرینم که در جهان هستی ام یک شاهکار باشد و سر امد همه مخلوقاتم باشد وبه عبارتی دیگر دوست داشتم که یک آیینه ای بیافرینم که هر وقت در این آینه نگاه میکنم ، جلوه های زیبای خودم را در این آینه ببینم و تنهایی بودم ، که دوست داشتم معشوقی را بیافرینم ، که هر دم با او معاشقه نمایم
و با چنین احساسی ابتدا " عشق " را به عنوان زیبا ترین پدیده جهان افریدم و سپس خود مبتلا شدم و یک عاشق تمام عیار گشتم (البته خدا محل تغییر نیست و این یک اصطلاح است ) و برای معاشقه با محبوبی ، با دستهای مبارک خودم " تو "را افریدم
سپس اندیشه را در ذهن تو تعبیه کردم که تنها تو داری به عنوان فکر، و کاری کردم که این عزیز خودم هر آنچه را بخواهد و اندیشه کند میتواند بیافریند و من این گونه خواستم
اما همچنان تو افتاده بودی و هیچ روحی در بدن تو نبود و باید از جایی ، روحی را در تو میدمیدم
اما هر چه فکر کردم ، دیدم به این عزیز دلم ، به این دردانه ام و به این محبوبم ، هیچ روحی زیبنده نیست ، الا روح خودم
و به مصداق " ونفقت فیه من روحی " از روح خودم در تو دمیدم
و تو برخواستی
انسان شدی
و به محض اینکه من ، نگاهی به قد و قواره رعنای تو انداختم بی اختیار کلامی بر خود گفتم که برای هیچ کدام از کائنات خودم نگفته بودم و بی اختیار گفتم
" فتبارک الله احسن الخالقین "
و وقتی بر خود به خاطر خلقت تو افرین گفتم ، بلافاصله تو را به رخ ملائکم کشیدم و گفتم ای ملائک
" انی جاعلٌ فی العقده خلیفه "
ای ملائک بیایید من در روی زمین برای خود جانشین افریدم
سجده اش کنید
و ملائک به پای تو افتادند و تو را سجده کردند و انجا که از سجده برخواستند ، معاشقه من با تو شروع شد
و من ارام ارام ، در یک روند معاشقه ، اینقدر تو را به خودم نزدیک کردم که فاصله من با تو به صفر رسید و آنگاه عاشقانه در گوشت نجوا کردم که
" نحن اقرب بکم من حبل الورید "
" ما از رگ گردن به تو نزدیک تر شده ایم "
و تو همیشه و همه جا در اغوش پر مهر و محبت منی ، من هیچ گاه در زندگی تو را تنها نخوام گذاشت و همه توجه من به توست و من هر آنچه را که در جهان هستی است به تسخیر اندیشه های تو در اورده ام
" وسخرنا لکم ما فی السماوات و ما فی الارض "
که اگر خود را بشناسی و باور کنی ، میتوانی هر چیزی را که بخواهی خلق کنی و در این راه تمام کائنات من ، گوش به فرمان تو خواهند بود
و من" تمام ذرات هستی را برای تو آفریدم و تو را برای خودم "
" خلقت الاشیا و العجلک و خلقتک العجلی "
ولی بدان
که باید هوشیار باشی و فقط از من بخواهی
و هر چه که بخواهی به تو میدهم
" ادعونی استجب لکم "
فقط هوشیار باش و اندیشه کن و بدان که تو خود یک خدایی و شباهت تو با من در این است که اراده کرده ام ، تو هم مانند من ، هر انچه را که اراده کنی ، میتوانی خلق کنی
نکند که خود را دست کم بگیری
خودت را باور کن و اندیشه کن
اگر هوشیار باشی تمام ذرات جهان گوش به فرمان تو خواهند بود و میتوانی بهترین زندگی را رقم بزنی و در نهایت به بهشت خود من بیایی
این کلام خداوند بود برای من و برای تو
جاوید ::: پنج شنبه 85/7/6::: ساعت 1:8 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :104763
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :104763
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
جاوید
از این بیهوده چرخیدن چه حاصل؟پیاده میشوم دنیا نگه دار......!
از این بیهوده چرخیدن چه حاصل؟پیاده میشوم دنیا نگه دار......!
>> پیوندهای روزانه <<
>>
<<
>>لینک دوستان<<
>>لوگوی دوستان<<
>>موسیقی وبلاگ<<
>>آرشیو شده ها<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<