پسری را به آهنگری بردند تا شاگردی کند ، استاد گفت : « دم آهنگری را بدم » شاگرد مدتی دمید ، خسته شد ، گفت : « استاد اجازه می دهی بنشینم و بدمم ؟ »
استاد گفت : بنشین . باز هم مدتی دمید و خسته شده گفت : استاد ! اجازه می دهی دراز بکشم و بدمم!؟ گفت : دراز بکش و بدم ! گفت : استاد اجازه می دهی بخوابم و بدمم!؟! استاد گفت :«تو بدم بمیر و بدم
بر گرفته از مثل آباد
جاوید ::: پنج شنبه 85/7/6::: ساعت 1:9 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :104769
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :104769
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
جاوید
از این بیهوده چرخیدن چه حاصل؟پیاده میشوم دنیا نگه دار......!
از این بیهوده چرخیدن چه حاصل؟پیاده میشوم دنیا نگه دار......!
>> پیوندهای روزانه <<
>>
<<
>>لینک دوستان<<
>>لوگوی دوستان<<
>>موسیقی وبلاگ<<
>>آرشیو شده ها<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<